مسافرت
سلام 5 شنبه 21 مهرماه ساعت 5 صبح منو محمد مسعود و بابا رضا و ماماني فخري راهي ديار پدري رضا شديم تا هم هوايي تازه كنيم و هم به بابايي محمد مسعود (باباي رضا)سري بزنيم و ديداري تازه كنيم ساعت 12 ظهر رسيديم و تا 7 شب جمعه اونجا بوديم و راهي تهران شديم محمد مسعود كلي حال كرد و دوست نداشت بياد خونه كيگفت نريم بمونيم اينجا خوبه اونجا كلي خاك بازي و اتش بازي كرد و كوهنوردي هم كرد لب چشمه با حيووناي اسباب بازيش كلي بازي كرد اونجا زنبورهاي بزرگي داره و محمد مسعود خيلي ميترسي از اونا كه مبادا نيشش بزنن با افكن به اين زنبورا حمله ميكرد يك تفنگ ترقه اي هم داره كه يك مورچه از دستش در امون نبود و كلي كيف كرد و بعد از يك سرما...
نویسنده :
مامان الهام
15:05